جدول جو
جدول جو

معنی دشت نورد - جستجوی لغت در جدول جو

دشت نورد
(رَ قَ زَ دَ / دِ)
دشت نوردنده. آنکه بیابان می پیماید. (ناظم الاطباء). دشت پیما. دشت سیر. دشتگرد:
سخت سوزنده دل و دشت نورد آمده است
طفل اشکم مگر از دامن مجنون برخاست.
غیاثای حلوایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 115 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان مزارعی بخش برازجان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 294 تن. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان افرز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. سکنۀ آن 110 تن. آب آن از رود خانه قره آغاج. محصول آنجا غلات و برنج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ پَ)
کوه نورد. طی کننده و پیمایندۀ شخ. دامنه پیما:
هرکجا طیاره ای که پاره ای
شخ نوردی که کنی وادی جهی.
منوچهری.
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری.
شخ نوردی که چو آتش بود اندر حمله
همچنان برق مجال و به روش بادمجاز.
منوچهری.
ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه
کوه کوب و سیل بر و شخ نورد و راه جوی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
نام منطقه ای است که از شمال به دریای خزر و از جنوب به رشته
فرهنگ گویش مازندرانی